سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شب قدر در فریازان


 


روزهای‌ آخر زندگی‌ حضرت‌   ‌(ع‌) از منظر شهید بهشتی(ره)
بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحیم‌
الحمدالله‌ رب‌ العالمین‌، والصلوه‌ والسلام‌ علی‌ جمیع‌ انبیاء و المرسلین‌ سیما عبده‌ و رسوله‌ و امین‌ وحیه‌ خاتم‌ النبیین‌ محمد و آله‌ اجمعین‌ و علی‌ الائمه‌ الطاهرین‌ و السلام‌ علینا و علی‌ عبادالصالحین‌.
طبق‌ قراری‌ که‌ در برنامه‌ این‌ شبها داشتیم‌، درباره‌ سالهای‌ آخر زندگی‌ علی‌ علیه‌السلام‌ مطالبی‌ عرض‌ می‌کنم‌ و قبل‌ از هر چیز به‌ همه‌ برادران‌ و خواهران‌ که‌ از کودکی‌ تا بزرگی‌ در دل ‌نسبت‌ به‌ علی‌(ع‌) و خاندان‌ علی‌ مهر خالص‌ دارند و اخلاص‌ می‌ورزند شهادت‌ مولای‌ متقیان‌ علی‌(ع‌) را تعزیت‌ می‌گویم‌. شخصیت‌ بارز علی‌(ع‌) از جمله‌ شخصیتهای‌ استثنایی‌ تاریخی‌ است‌ که‌ اگر بگوییم‌ از وصف‌ بی‌نیاز است‌، مبالغه‌ نکرده‌ایم‌.درباره‌ کمتر شخصیت‌ بزرگ‌ عالم‌ بشریت‌ به‌ اندازه‌ علی‌(ع‌) کتاب‌ نوشته‌ شده‌ است‌. نه‌ تنها کتابهایی‌ که‌ شیعه‌ و دانشمندان ‌شیعی‌ نوشته‌اند، [بلکه] کتابهایی‌ که‌ دیگران‌ نیز نوشته‌اند. مطالبی‌ که‌ دیگران‌ نوشته‌اند. باز نه‌ تنها کتابها و مطالبی‌ که‌ برادران‌ اهل‌ سنت‌، برادران‌ مسلمان‌ ما، نوشته‌اند چون‌ بیشتر آنها هم‌ نسبت‌ به‌ علی‌ مهر می‌ورزند. بیشتر آنها هم‌ دوستدار علی‌(ع‌) هستند. بسیاری‌ از آنها در نوشته‌هایشان‌ مطالبی‌ دارند که‌ اگر از روی‌ مأخذ و کتاب‌ در یک‌ محفل‌ آماده‌ای‌ که ‌ساعت‌ها بتوانیم‌ با هم‌ مأنوس‌ باشیم‌، بخوانم‌، شاید عده‌ای‌ از آقایان‌ تعجب‌ کنند که‌ مگر دانشمندان‌ اهل‌ سنت‌ هم‌ درباره ‌علی‌(ع‌) چنین‌ مطالبی‌ دارند. بله‌، بیشتر آنها نسبت‌ به‌ علی‌ مهری‌ خاص‌ دارند. مهری‌ قابل‌ توجه‌ دارند. بلکه‌ نویسندگان‌ و دانشمندان‌ غیر مسلمان‌ هم‌ چون‌ علی‌ در سیمای‌ تاریخ‌ به‌ صورتی‌ جلوه‌ کرده‌ که‌ هر کس‌ عاشق‌ انسانیت‌ و صفای‌ ملکوتی‌ یک‌ انسان‌ درست‌ بار آمده‌، هر کس‌ شیفته‌ دیدن‌ و مشاهده‌ کردن‌ یک‌ انسان‌ درخشنده‌ و یک‌ روح‌ تابناک‌ هست‌، نخستین‌ آینه‌ای‌ را که‌ در آن‌ آینه‌ می‌تواند چنین‌ سیمایی‌ را بیابد و ببیند، با نام‌ علی‌ جستجو می‌کند. در میان‌ نویسندگان ‌غیر مسلمانی‌ که‌ درباره‌ شخصیت‌ مولای‌ متقیان‌ کتاب‌ نوشته‌اند، یک‌ نویسنده‌ مسیحی‌ لبنانی‌ که‌ در این‌ ده‌ و پانزده‌ سال‌ اخیر قلم‌ به‌ دست‌ گرفته‌ و درباره‌ علی‌ کتاب‌ می‌نویسد و موفقیت‌ بسیار جالبی‌ کسب‌ کرده‌، این‌ نویسنده‌ جورج‌ جورداق‌ است‌. اول‌ باریک‌ کتابی‌ یک‌ جلدی‌ درباره‌ علی‌(ع‌) نوشت‌ و این‌ کتاب‌ آنقدر مورد پسند و مورد قبول‌ همه‌ قرار گرفت‌، که‌ به‌ زودی ‌چاپهای‌ مکرری‌ از آن‌ به‌ عمل‌ آمد و مکرر چاپ‌ شد و بعد که‌ چنین‌ استقبالی‌ شایان‌ از اثر خودش‌ دید تصمیم‌ گرفت‌ کتاب ‌یک‌ جلدی‌ را تفصیل‌ دهد، شرح‌ کند، و اکنون‌ پنج‌ جلد کتاب‌ مفصل‌ درباره‌ علی‌(ع‌) نوشته‌ که‌ هر کدام‌ از آنها علی‌(ع‌) را در یک‌ سیما و در یک‌ هیئت‌ و در یک‌ شکل‌ خاصی‌ به ‌خوبی ‌نشان‌ می‌دهد. این‌ کتاب‌ به ‌همان‌ صورت‌ یک‌ جلدیش‌ به‌ فارسی ‌ترجمه‌ شد و چاپ‌ شده‌ ولی‌ هنوز نشنیده‌ام‌ به ‌صورت‌ پنج‌ جلدی‌ ترجمه‌ آن‌ چاپ‌ شده‌ باشد. و ای‌ کاش‌ که‌ به‌ همان ‌صورت‌ مفصل‌ پنج‌ جلدی‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و چاپ‌ می‌شد تا همه‌ فارسی‌زبانها هم‌ بتوانند از آن‌ استفاده‌ کنند. به ‌همین‌ جهت‌ من‌ در بحث‌ بسیار فشرده‌ امشب‌ فقط سالهای‌ آخر زندگی ‌علی‌(ع‌) را آن‌ هم‌ برای‌ تجزیه‌ و تحلیل‌ یک‌ نکته‌ خاص‌، موضوع‌ قرار دادم‌.


 این‌ را هم‌ عرض‌ کنم‌ که‌ من‌ در همان‌ اوایل‌ ورودم‌ در نخستین‌ جلسه‌ای‌ که‌ به‌ مناسبت‌ جشن‌ بزرگ‌ غدیرخم‌ با حضور آقایان‌ تشکیل‌ شد و نخستین‌ بار بود که‌ با عده‌ بیشتری‌ از دوستان‌ روبرو می‌شدم‌ و سخن‌ می‌گفتم‌، عرض‌ کردم‌ که‌ چقدر مایلم‌ در جلسات‌ مذهبی‌ که‌ تشکیل‌ می‌شود، از دوستان‌ و علاقمندان‌، کسانی‌ آماده‌ شوند و در ایراد بحثها و سخنرانی‌ها شرکت‌ کنند. مخصوصاً من‌ همیشه‌ دوستان‌ جوان ‌تحصیل‌ کرده‌امان‌ را به‌ این‌ کار تشویق‌ می‌کرده‌ام‌; برای‌ اینکه‌ این‌ خود کمال‌ و ارزش‌ و فضیلتی‌ است‌ که‌ آدمی‌ بتواند عقیده ‌و ایده‌ و اصول‌ دینی‌ و تعالیم‌ آسمانی‌ مذهبی‌ خودش‌ را در یک‌ محفلی‌ تقریر کند و بگوید; و بودن‌ افرادی‌ که‌ می‌توانند بحث‌های‌ بهره‌آور و بهره‌مند کننده‌ دینی‌ داشته‌ باشند، در هر نقطه‌ای‌، عاملی‌ است‌ که‌ در این‌ موقعیت‌ها و مناسبتهای‌ مذهبی‌ بشود جلسات‌ مذهبی‌ تشکیل‌ داد. و چون‌ نمی‌توانیم‌ ما منتظر باشیم‌ که‌ همه‌ جا یک‌ عالم‌ دینی‌ و یک‌ سخنگوی‌ دینی‌ ورزیده ‌و بار آمده‌ برای‌ این‌ کار داشته‌ باشیم‌، پس‌ چه‌ بهتر که‌ در میان‌ برادران‌ و خواهران‌ مسلمان‌ ما کسانی‌ باشند که‌ بتوانند در مواقع‌ مناسب‌ از عهده‌ این‌ کار برآیند. و امیدوار هستم‌ که‌ باز هم‌ دوستانی‌ داشته‌ باشیم‌ که‌ در محافل‌، ولو کوتاه‌ به‌ هر صورت‌ که ‌می‌توانند بحثهای‌ مُمَتِّع‌ دینی‌ داشته‌ باشند. درباره‌ سالهای‌ زندگی‌ علی‌(ع‌) و به ‌طورکلی‌ در دوران‌ زندگی‌ علی‌(ع‌) چند دوره‌ ممتاز وجود دارد. یکی‌ سالهای‌ میان‌ تولد علی‌ تا نهضت‌ پیغمبر و ظهور اسلام‌; تقریباً علی‌(ع‌) ده‌ ساله‌ بوده‌ است‌ که‌ پیغمبر اسلام‌ مبعوث‌ شد. یعنی‌ بیشتر مورخان‌ سال‌ تولد علی‌ را سال‌ سی‌ام‌ عام‌الفیل‌ می‌نویسند. یعنی‌ علی‌ سی‌ سال‌ از پیغمبر کوچکتر بود. ابوطالب‌ پدر علی‌ و عموی‌ پیغمبر مردی‌ بسیار جلیل‌ و شریف‌ و بزرگوار، بسیار محترم‌، خیلی‌ محترم‌ بود.تاریخ‌ اسلام‌ ـ وقتی‌ من‌ تاریخ‌ اسلام‌ می‌گویم‌ یعنی‌ تاریخی‌ که‌ مورخان‌ بزرگ‌ اسلام‌ نوشته‌اند و اغلب‌ آنها هم‌ اهل‌ سنت ‌هستند ـ تاریخ‌ اسلام‌ از شخصیت‌ ابوطالب‌ به‌ راستی‌ به‌ جلالت‌ و عظمت‌، زیاد یاد می‌کند. ابوطالب‌ که‌ بعد از عبدالمطلب‌، بزرگ‌ خاندان‌ بنی‌هاشم‌ و به‌ یک‌ معنا بزرگ‌ قریش‌ بود، از نظر مالی‌ چندان‌ ثروتمند نبود و از نظر عائله‌، عائله‌ سنگینی‌ داشت‌. سالی‌ در مکه‌ قحطی‌ و گرانی‌ پیش‌ آمد. پیغمبر و عباس‌، عموی‌ پیغمبر و برادر کوچک‌ ابوطالب‌، با هم‌ مشورت‌ کردند و گفتندای‌ کاش‌ ما می‌توانستیم‌ در این‌ وضع‌ بد و نامطلوب‌ و گرانی‌ باری‌ از روی‌ دوش‌ ابوطالب‌ برداریم‌. با هم‌ شور کردند که‌ چه ‌کار می‌شود کرد و چه‌ جور می‌توانیم‌ به‌ ابوطالب‌ کمک‌ کنیم‌. بالاخره‌ فکر آنها به‌ اینجا رسید که‌ دو تن‌ از فرزندان‌ ابوطالب‌ را کفالت‌ کنند. عباس‌ یکی‌ از آنها را به‌ خانه‌ خودش‌ و پیغمبر نیز یکی‌ دیگر از آنها را به‌ خانه‌ خودش‌ ببرد. با ابوطالب‌ صحبت‌ کردند. ابوطالب‌ به‌ آنها گفت‌ عقیل‌ که‌ کارگردان‌ کار من‌ است‌ را برای‌ من‌ بگذارید و از بچه‌های‌ دیگر هر کدام‌ را که ‌می‌خواهید، انتخاب‌ کنید. پیغمبر   را انتخاب‌ کرد. علی ‌کودکی‌ خردسال‌ بود که‌ از خانه‌ پدرش‌ ابوطالب‌، به‌ خانه‌ محمد آمد. این‌ است‌ که‌ علی‌ در دامان‌ پیغمبر اسلام‌ بزرگ‌ شد. سالهای‌ کودکی‌ علی‌(ع‌) قبل‌ از بعثت‌، یعنی‌ ده‌ سال‌ اول‌ زندگی‌، شاخص‌ترین‌ و برجسته‌ترین‌ واقعه‌اش‌ انتقال‌ از خانه‌ ابوطالب‌ به‌ خانه‌ پیغمبر است‌. بعد از اسلام‌ در همان‌ روزهای‌ نخستین‌ بعثت‌ پیغمبر، به‌ اتفاق‌ مورخین‌، نخستین‌ فردی‌ که‌ به ‌پیغمبر ایمان‌ آورد خدیجه‌ می‌باشد، ولی‌ نخستین‌ مردی‌ که‌ به‌ پیغمبر ایمان‌ آورد علی‌(ع‌) است‌. این‌ هم‌ به‌ قول‌ بیشتر مورخان‌. و اگر به‌ یک‌ نکته‌ توجه‌ کنیم‌ که‌ علی‌ در آن‌ سن‌ بالغ‌ نبوده‌، بنابراین‌ کسانی‌ که‌ اول‌ مرد مسلمان‌ را افراد دیگر از قبیل ‌زید بن‌ حارثه‌ یا ابوبکر یا دیگران‌ نام‌ برده‌اند، نظرشان‌ به‌ افراد بالغ‌ بوده‌ و می‌توان‌ گفت‌ تقریباً این‌ مسأله‌ در تاریخ‌ اسلام‌ که‌ علی‌ بعد از خدیجه‌ اول‌ من‌ آمن‌ می‌باشد، روشن‌ است‌. ولی‌ ایمان‌ به‌ پیغمبر در زندگی‌ علی‌ وضع‌ خاصی‌ دارد. چون‌ درزندگی‌ علی‌ در سن‌ ده‌ سالگی‌، ایمان‌ به‌ پیغمبر یعنی‌ یک‌ نقطه ‌عطف‌; یک‌ نقطه‌ تحول‌ عمیق‌. علی‌ کودکی‌ ده‌ ساله‌ که‌ از این‌ سن‌، مبارزه‌ با شرک‌ و جهل‌ و ستم‌ و بیداد را شروع‌ می‌کند و این‌ مبارزه‌ را با رنگهای‌ مختلف‌ تا لحظه‌ شهادت‌ ادامه ‌می‌دهد.


 درحالی‌ که‌ در زندگی‌ بقیه‌ کسانی‌ که‌ مسلمان‌ شدند، در زندگی‌ همه‌، اینجور نبود. البته‌ مسلمانان‌ عموماً مبارز بودند، عموماً به‌ راه‌ پیغمبر آمدند ولی‌ رنگ‌ خاص‌ مبارزات‌ علی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ اختصاصی‌ است‌. مدت‌ مبارزات‌ علی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ همیشگی‌ است‌. یعنی‌ علی‌ از سال‌ اول‌ بعثت‌ تا لحظه ‌شهادت‌، روز بدون‌ مبارزه‌ نداشته‌ است‌. از اینجا زود بگذریم‌.مرحله‌ دوم‌، از بعثت‌ تا وفات‌ پیغمبر است‌. من‌ همه‌ را یک‌ مرحله‌ می‌کنم‌. درحالی‌ که‌ در این‌ مرحله‌ هر قدمی‌ و هر وجبی‌ از آن‌ باید یک‌ مرحله‌ خاص‌ شمرده‌ شود و شرح‌ و تفصیل ‌خاصی‌ دارد. مرحله‌ سوم‌ از وفات‌ پیغمبر تا روی‌ کار آمدن‌ عثمان‌ است‌. پیغمبر اکرم‌ در سال‌ یازدهم‌ هجرت‌ رحلت‌ فرمود. دو سال‌ و تقریباً چهار ماه‌ ابوبکر خلیفه‌ بود و پیشوای ‌مسلمین‌ شد. در حدود ده‌ سال‌ و چند ماه‌ هم‌ عمر پیشوا و خلیفه‌ بود و حکومت‌ را در دست‌ داشت‌. در این‌ مدت‌ تقریباً سیزده ‌سال‌ که‌ میان‌ رحلت‌ پیغمبر و روی‌ کار آمدن‌ عثمان‌ است‌، علی‌ یک‌ دوران‌ خاصی‌ از زندگی‌ را گذرانده‌ و این‌ دوران‌ از نظر من‌ یکی‌ از قابل‌ مطالعه‌ترین‌ دوره‌های‌ حیات‌ امیرالمؤمنین‌ علی‌(ع‌) است‌. نکات‌ آموزنده‌ بسیار دارد. بسیار زیاد، خیلی‌خیلی‌ زیاد. در این‌ دوره‌ سوم‌ شاخص‌ زندگی‌ علی‌ این‌ است‌ که‌ وی‌ با آن‌که‌ احساس‌ می‌کند برای‌ اداره‌ امور مسلمین‌ لیاقتهای ‌اختصاصی‌ دارد، در عین‌ حال‌ احساس‌ می‌کند قدرتهای‌ متمرکز، گاه‌گاه‌ و لااقل‌ ندانسته‌ از مسیر پیغمبر اسلام‌ کنار می‌روند. ولی‌ اولا: با خلوص‌ و صفا، ثانیاً: با صراحت‌ لهجه ‌ثالثاً: با اظهار همکاری‌ صمیمانه‌ و عمل‌ همکاری‌ صمیمانه‌ با مصالح‌ مسلمین‌، فداکاری‌ و صف‌ناپذیر از خود نشان‌ می‌دهد.مرحله‌ چهارم‌ از زندگی‌ علی‌ علیه‌السلام‌ در دوره‌ زمامداری‌ عثمان‌ است‌. شاید بتوانم‌ عرض‌ کنم‌، صرف‌ نظر از بعضی‌ از ناراحتی‌های‌ اختصاصی‌ دوران‌ خلافت‌ خود حضرت‌ وزمامداری‌ آن‌ حضرت‌ که‌ به ‌راستی‌ ناراحتی‌های‌ عمیقی‌ داشت‌، ناراحتی‌هایی‌ که‌ علی‌ در دوران‌ زمامداری‌ عثمان‌ کشید بسیار قابل‌ توجه‌ هست‌; برای‌ اینکه‌ عثمان‌ از آن‌ لحظه‌ای‌ که‌ روی‌ کار آمد باز دسته‌بندی‌ بنی‌ امیه‌ روی‌ کار آمد و تا لحظه‌ای‌ که‌ عثمان‌ در مدینه‌ کشته‌ شد با دسته‌بندی‌ بنی‌امیه‌ کشته ‌شد و در تمام‌ این‌ مدت‌ دشمنان‌ علی‌ همه‌ چیز را به‌ نام‌ علی‌ می‌شناختند و به‌ نام‌ علی‌ معرفی‌ می‌کردند و به‌ نام‌ علی‌ جا می‌زدند. من‌ چون‌ از این‌ دوره‌ هم‌ می‌خواهم‌ زود بگذرم‌ فقطیک‌ تکه‌ کوچک‌ نقل‌ می‌کنم‌. ابن‌ اثیر یک‌ مورخ‌ سنی‌ است‌ و از مورخان‌ معروف‌ تاریخ‌ اسلام‌ است‌ و تا حدی‌ در تاریخ‌ اسلام‌ محقق‌ است‌. کتاب‌ تاریخی‌ معروفش‌ به ‌نام‌ الکامل‌ کتابی‌است‌ تا حدودی‌ فشرده‌، در عین‌ حال‌ در شش‌ جلد بزرگ‌، شش‌ مجلد بزرگ‌ یا دوازده‌ کتاب‌. ابن‌ اثیر در تاریخ‌ الکامل‌ می‌گوید: در روزهایی‌ که‌ مخالفان‌ عثمان‌ از هر سمت‌ به‌ سوی‌ مدینه‌ رو آورده‌ بودند و همه‌ می‌گفتند عثمان‌ وضعی‌ دارد که ‌عمال‌ او، فرمانداران‌ او، کارگزاران‌ او، کارمندان‌ حکومت‌ عثمان‌ در همه‌جا ظلم‌ و ستم‌ می‌کنند، یا عثمان‌ از این‌ ستمگری‌ عمالش‌ آگاه‌ هست‌ یا ناآگاه‌; اگر آگاه‌ هست‌، لیاقت‌ این‌ سمت‌ را ندارد، چون‌ مرد ستمگر حق‌ ندارد بر صندلی‌ زمامداری‌ امت‌ اسلام‌ تکیه‌ زند. بر صندلی‌ جانشینی‌ پیغمبر اکرم‌(ص‌) نشیند. یا ناآگاه‌ است‌، مردی‌ که‌ تا این‌ اندازه‌ بی‌لیاقت‌ باشد که در زیر گوش‌ او به‌ حقوق‌ امت‌ اسلام‌ تجاوز می‌شود، به‌ دلیل‌ بی‌عرضگی‌ و بی‌لیاقتی‌ حق‌ این‌ مقام‌ را ندارد. حرفی‌ منطقی‌ بود. به‌ این‌ دلیل‌ دسته‌های‌ مهاجم‌، دسته‌های‌ شکایت‌ کننده‌ و دسته‌های‌ طغیان‌گر، مخصوصاً از سه‌ ناحیه‌ معروف‌ مصر و بصره‌ و کوفه‌ حرکت‌ کردند و به‌ مدینه‌ آمدند و گفتند حالا که ‌نمی‌توانیم‌ از راه‌ فرستادن‌ نامه‌ و فرستادن‌ پیغام‌، این‌ پیر مرد را از این‌ خواب‌ گران‌ بیدار کنیم‌ ما به ‌صورت‌ دسته ‌جمعی‌ حرکت ‌می‌کنیم‌ و به‌ مدینه‌ می‌آییم‌ تا او ببیند که‌ وضع‌ چقدر بد شده‌ که‌ انبوه‌ زیادی‌ از مردم‌ کسب‌ و کار و خانه‌ و کاشانه‌اشان‌ را رها کرده‌اند و از بصره‌ به‌ مدینه‌ آمده‌اند. لابد یک‌ خبری‌ است‌. اقلا آمدن‌ ما، او را از این‌ خوابی‌ که‌ فقط در اثر تملق‌ و چاپلوسی‌ مروان‌ حکم‌ها و سعید بن‌ عاص‌ها، غارتگران‌ چاپلوس‌ بنی‌امیه‌، بر پیرمردی‌ چون‌ عثمان‌ عارض‌ شده‌، بیدار کند. این‌ها به‌ مدینه‌ آمدند به‌عنوان‌ اینکه‌ قافله‌ عمره‌ است‌ و می‌خواهد برای‌ عمره‌ و زیارت‌ خانه‌ خدا بیاید. حرکت‌ کردند که‌ مبادا عمال‌ عثمان‌ مانع‌ حرکت‌ آنها بشوند. آمدند در سه ‌نقطه‌ اطراف‌ مدینه‌ اتراق‌ کردند. بعد برای‌ عثمان‌ پیغام ‌فرستادند و گفتند بله‌ ما آمده‌ایم‌ و به‌ این‌ منظور آمده‌ایم‌; تکلیف‌ ما چیست‌؟ به‌ مدینه‌ بیاییم‌ یا از همین ‌جا مطلب‌ حل‌است‌؟ تقریباً، حداقل‌ سه‌ نوبت‌ با کوشش‌ علی‌ علیه‌السلام‌ این ‌مهاجمین‌ از مدینه‌ با نصیحت‌ و اندرز علی‌ و با پیمان‌ و تعهد عثمان‌ که‌ دیگر بیدار شدم‌، دیگر تجاوز نمی‌کنم‌، دیگر نمی‌گذارم‌ عمال‌ من‌ به‌ حقوق‌ مردم‌ تجاوز کنند، دیگر در بلاد و سرزمینهای‌ دور اسلامی‌ کسی‌ به‌ حق‌ مسلمانی‌ تجاوز نمی‌کند، سه‌ نوبت‌ عثمان‌ آمد آشکارا در حضور مردم‌ این ‌تعهد را کرد و از شخص‌ خاص‌ علی‌(ع‌) استمداد کرد، علی ‌رفت‌ به‌ دلیل‌ اینکه‌ مورد احترام‌ و قبول‌ عموم‌ بود، نصیحت ‌کرد، مهاجمین‌ برگشتند ولی‌ باز وقتی‌ عثمان‌ کشته‌ شد دستگاه‌ تبلیغات‌ معاویه‌ چنین‌ وانمود کرد که‌ علی‌ سبب‌ کشته‌ شدن ‌عثمان‌ شد. یکی‌ از لحظات‌ حساس‌ این‌ گوشه‌ از تاریخ‌ اسلام‌ این‌ است‌ که‌ در آخرین‌ نوبتی‌ که‌ عثمان‌ دست‌ به‌ دامان‌ علی‌ شد و از علی‌ خواهش‌ کرد که‌ برو اینها را نصیحت‌ کن‌ که‌ برگردند تا من‌ خودم‌ کارها را درست‌ کنم‌; علی‌ به‌ عثمان‌ فرمود: تو مکرر تعهد کرده‌ای‌ ولی‌ باز هم‌ تخلف‌ نموده‌ای‌، من‌ این‌ بار اگر رفتم‌ و به‌ اینها گفتم‌ که‌ بروید و برگشتند و باز تو نتوانستی‌ روی‌ قول‌ خودت‌ بایستی‌، دیگر به‌ خانه‌ تو پا نمی‌نهم‌.
عثمان‌ قبول‌ کرد و گفت‌ من‌ از همین‌جا قول‌ می‌دهم‌ که‌ به ‌محض‌ اینکه‌ اینها رفتند مروان‌ و سعید بن‌ عاص‌ و امثال‌ اینها را از خانه‌ام‌ بیرون‌ کنم‌ و دیگر چنین‌ افرادی‌ در حول‌ و حوش‌ و اطراف‌ من‌ دیده‌ نشوند و عمال‌ ستمگر را هرجا که‌ هستند، معزول‌ کنم‌ و شخصاً به‌ دعاوی‌ و شکایات‌ مردم‌ برسم‌.
این‌ را گفت‌ و حضرت‌ هم‌ مهاجمین‌ را نصیحت‌ کرد و آنها برگشتند. آن‌ روزها که‌ مثل‌ حالا وسیله‌ مسافرتی‌ نبود. منزل‌ به ‌منزل‌ می‌رفتند. دو منزل‌ رفته‌ بودند، دیدند که‌ یکی‌ دو نفر از خواص‌ و غلامان‌ خاص‌ عثمان‌ سوار اسبهای‌ حکومتی‌ هستند.و به‌ سمت‌ شهرستانها و بلاد اینها می‌روند. مثلا مصریها دیدند که‌ آن‌ سواران‌ به‌ سمت‌ مصر می‌روند. پس‌ جلوی‌ آنها را گرفتند و گفتند کجا می‌روید؟ گفتند: ما به‌ مصر می‌رویم‌. آنجا چه‌ کار دارید؟ آنجا کاری‌ داریم‌; کارهای‌ شخصی‌ داریم‌. آیا شما حامل‌ نامه‌ای‌ یا چیزی‌ هم‌ هستید؟ ابداً ما هیچ‌ نامه‌ای‌ نداریم‌. آنها به‌ قدری‌ بازجویی‌ کردند تا این‌که‌ حرف‌هایشان ‌دو جور از آب‌ درآمد. به‌ آنها ظنین‌ شدند و گفتند ما باید شما را کاوش‌ کنیم‌. آنها را کاویدند. دو نامه‌ به‌ مهر عثمان‌ که‌ درخانه‌ عثمان‌ خطاب‌ به‌ دو تن‌ مسئول‌ درجه‌ اول‌ در مصر نوشته ‌شده‌ بود پیدا کردند که‌ در این‌ نامه‌ها سرشناسان‌ نهضت‌ به‌ اسم‌ و رسم‌ به‌ فرماندار مصر و فرمانده‌ سپاه‌ مصر معرفی‌ شده‌ بودند و نوشته‌ شده‌ بود، اینها به‌ محض‌ اینکه‌ به‌ مصر رسیدند فلانی‌ را چقدر شلاق‌ می‌زنید، سر فلانی‌ را می‌تراشید و در شهرمی‌گردانید، فلان‌ شخص‌ را به‌ دار می‌زنید و... . این‌ نامه‌ها را گرفتند و به‌ مدینه‌ آوردند و پیش‌ علی‌(ع‌) بردند. عرض‌ کردند آقا بفرمایید این‌ است‌ پیمانی‌ که‌ عثمان‌ بسته‌ است‌. حضرت‌ کسی‌ را نزد عثمان‌ فرستاد. یکی‌ از نزدیکان‌ عثمان‌ آمد. گفت‌ این‌ نامه‌ها را ببین‌; چه‌ کسی‌ اینها را نوشته‌ است‌؟ گفت‌: والله ‌هیچ‌ گمان‌ نمی‌کنم‌ و خیلی‌ بعید به‌ نظر می‌رسد که‌ عثمان‌ نوشته‌ باشد. حضرت‌ فرمود من‌ نمی‌دانم‌، پای‌ این‌ نامه‌ها مهر عثمان ‌خورده‌ است‌. نامه‌ها را ببرید و رسیدگی‌ کنید. نامه‌ها را پیش‌ عثمان‌ بردند. گویا به ‌خاطر همین‌ مسأله‌ عثمان‌ به‌ خانه‌ علی‌ آمد و گفت‌ چون‌ تو عهد کردی‌ به‌ خانه‌ من‌ نیایی‌، من‌ به‌ خانه‌ تو آمدم‌. حضرت‌ فرمود این‌ نامه‌ها چیست‌؟ عثمان‌ جواب‌ داد که ‌والله‌ من‌ از اینها هیچ‌ خبر ندارم‌. فرمود من‌ تو را تهدید نمی‌کنم‌ اما گوش‌ کن‌ مردم‌ چه‌ می‌گویند. می‌گویند چگونه‌ می‌شود زمامداری‌ امت‌ اسلام‌ را به‌ دست‌ کسی‌ داد که‌ با مهر او و در خانه‌ او چنین‌ فرمانهای‌ جابرانه‌ و ستمگرانه‌ای‌ می‌نویسند و به ‌دست‌ مأموران‌ و پیک‌های‌ حکومتی‌ که‌ بر اسبهای‌ دولتی‌ سوار هستند، می‌سپارند تا به‌ دست‌ فرماندارانش‌ در نقاط دور دست‌ برسانند. فکر کن‌ این‌ نامه‌ها به ‌دست‌ نیامده‌ بود، عمال‌ تو با جان ‌و حق‌ مردم‌، چه‌ می‌کردند. پس‌ دیگر من‌ به ‌کار میان‌ ملت‌ و تو پا نمی‌گذارم‌. خود دانی‌ و مردم‌. مردم‌ دانند و تو. در عین‌ حال ‌وقتی‌ علی‌(ع‌) شنید که‌ خانه‌ عثمان‌ را محاصره‌ کرده‌اند و از رسیدن‌ آب‌ و غذا به‌ او جلوگیری‌ می‌کنند، مخصوصاً از رساندن‌ آب‌ که‌ باید از بیرون‌ برسد ـ شرح‌ بسیار مفصلی‌ دارد که‌ از سرگذشت‌های‌ جالب‌ و خواندنی‌ تاریخ‌ اسلام‌ هست‌ ـ وقتی‌ حضرت‌ دید و شنید که‌ نمی‌گذارند آب‌ به‌ عثمان‌ برسد و مهاجمین‌ جلوگیری‌ می‌نمایند، برآشفت‌ و دو سه‌ تن‌ از صحابه ‌بزرگ‌ را مأموریت‌ داد و فرمود بروید و هر وقت‌ فهمیدید آب‌ در خانه‌ عثمان‌ نیست‌ شخصاً آب‌ به‌ خانه‌ وی‌ ببرید. حتی‌ فرزند بزرگوارش‌ حسن‌ بن‌ علی‌ را مأمور کرد که‌ در حفاظت‌ و نگهبانی‌ خانه‌ عثمان‌ مسئولیت‌ تقریباً درجه‌ اول‌ را به‌ عهده‌ بگیرد. آن‌ وقت‌ ملاحظه‌ کنید در این‌ دوران‌ علی‌(ع‌) از یک‌ طرف‌ با مسأله‌ بزرگ‌ عدالت‌ اجتماعی‌ در اسلام‌ روبروست‌. آشکارا به‌ حقوق‌ مسلمانان‌ تجاوز می‌شود. علی‌ بزرگترین‌ پاسدار حق‌ و عدالت‌ هست‌ و نمی‌تواند آرام‌ بنشیند. از طرف‌ دیگر وضع‌ طوریست‌ که‌ هر نوع‌ حرکتی‌ ممکن‌ است‌ به‌ نتیجه‌ای‌ منجر شود که‌ آن‌ نتیجه‌ برای‌ وحدت‌ و یکپارچگی‌ امت‌ اسلام‌ زیان‌بخش‌ می‌باشد. حل‌ این‌ مشکل‌ از دست‌ پیشوای‌ دانای‌ بزرگی‌ چون‌ علی‌(ع‌) در این‌ سالها ساخته‌ نشد که ‌نشد و علی‌ در این‌ سالها جز خون ‌جگر خوردن‌ و رنج‌ بردن‌ واحیاناً نصیحت‌های‌ آشکار به‌ عثمان‌، که‌ خیلی‌ هم‌ نصیحت‌ کرده‌ و نامه‌های‌ صریح‌ با لحن‌ نصیحت‌ نوشته‌، پیامها فرستاده‌ اما سودی‌ نمی‌بخشید. عثمان‌ پیر مردی‌ بود که‌ در موقعی‌ که‌ کشته‌ شد حداقل‌ سنی‌ که‌ برای‌ او نوشته‌اند 82 سال‌ می‌باشد و بعضی‌ تا 90 سال‌ هم‌ ذکر کرده‌اند. پیر مردی‌ بود ضعیف‌،ناتوان‌، سست‌ ـ البته‌ هر پیر مردی‌ هم‌ سست‌ عنصر نیست‌، عثمان‌ جوان‌ هم‌ که‌ بود سست‌ عنصر بود ـ اصلا مردی‌ بود سست‌ و عاطفی‌ که‌ لیاقت‌ اداره‌ امور امت‌ را نداشت‌. درحالی‌ که ‌منطق‌ علی‌(ع‌) این‌ بود که‌ فقط با عاطفه‌ نمی‌توان‌ جامعه‌ را اداره ‌کرد. من‌ در این‌باره‌ یک‌ خطبه‌ کوتاه‌، یک‌ نامه‌ کوتاه‌ از حضرت‌ خواهم‌ خواند. به‌ هرحال‌ این‌ هم‌ دوران‌ چهارم‌ از دوره‌های‌ زندگی‌ علی‌(ع‌).

دوره‌ پنجم‌ از دوره‌های‌ زندگی‌ علی‌، چهار سال‌ و چند ماه‌ یا تقریباً زمامداری‌ پنج‌ ساله‌ آن‌ حضرت‌ می‌باشد که‌ این‌دوران‌ هم‌ دورانی‌ پرماجراست‌. دورانی‌ عجیب‌ و دورانی‌ پررنج‌ برای‌ علی‌ می‌باشد. آنقدر علی‌ بعد از وفات‌ پیغمبر تا لحظه‌ شهادت‌ رنج‌ برده‌ که‌ بسیاری‌ از مورخان‌ نقل‌ می‌کنند که‌ وقتی‌ شمشیر بر فرق‌ وی‌ فرود آمد، فرمود: فزت‌ و رب‌ الکعبه‌. «قسم‌ به‌ خدای‌ کعبه‌ راحت‌ شدم‌.» باید انسان‌، علی‌(ع‌) را با آن ‌همه‌ کمال‌ و فضیلت‌، عاطفه‌، حق‌دوستی‌، عدالت‌ دوستی‌، علم‌دوستی‌، شجاعت‌، قدرت‌ اراده‌، صراحت‌ لهجه‌ و با تمام‌ این ‌صفات‌ مجسم‌ کند و ببیند این‌ مرد چقدر باید خون‌ جگر بخورد که‌ سالها به‌ حکم‌ مصلحت‌ لازم ‌الرعایه‌ حفظ یکپارچگی‌ امت‌ اسلام‌، دم‌ نزند. خیلی‌ ناراحتی‌ دارد و علی ‌این‌ کار را کرد. در این‌ سالهای‌ آخر زندگی‌، علی‌(ع‌) با یک ‌جریانی‌ روبه‌رو می‌شود که‌ در سالهای‌ قبل‌ تقریباً وجود نداشت‌ و آن‌ این‌ است‌ که‌ یک‌ ماه‌ بعد از آن‌که‌ در مدینه ‌مسلمانان‌ علی‌(ع‌) را به‌ خلافت‌ و زمامداری‌ امت‌ انتخاب ‌کردند و با آن‌ حضرت‌ بیعت‌ کردند، جاسوسان‌ معاویه‌ با تمام ‌قدرت‌ شروع‌ به‌ فعالیت‌ کردند. مواجهه‌ علی‌ با یک‌ دستگاه ‌تقریباً متشکل‌ و مکار، افسونگر، بی‌مبالات‌ و بی‌اعتقاد به‌ هیچ ‌چیز جز حفظ خودش‌. این‌ حادثه‌ در واقع‌ در تاریخ‌ زندگی‌ علی‌(ع‌) از این‌ سالهای‌ نخستین‌ دوره‌ پنجم‌ شروع‌ می‌شود.چون‌ علی‌ تا قبل‌ از این‌ با ابوبکری‌ یا با عمری‌ مواجه‌ بود یا با همان‌ عثمان‌ مواجه‌ بود که‌ لااقل‌ شخصاً در انظار عموم ‌می‌خواهد موازین‌ اسلام‌ را رعایت‌ کند ولی‌ عرضه‌ ندارد. ولی ‌معاویه‌ مردی‌ بود که‌ آشکارا تیغ‌ بر روی‌ اسلام‌ کشید و درنامه‌های‌ ثبت‌ شده‌ در نهج‌البلاغه‌ حدود چهارده‌ نامه‌ از علی‌(ع‌) به‌ معاویه‌ را مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ از بررسی‌ آنها معلوم ‌می‌شود که‌ معاویه‌ چگونه‌ بی‌باکانه‌، گستاخانه‌ و با کمال‌ جسارت ‌و گستاخی‌ و حتی‌ با قانون‌شکنی‌ و مرزشکنی‌ کار را شروع‌ کرد. این‌ مسأله‌ به‌ سالهای‌ آخر زندگی‌ علی‌(ع‌) یعنی‌ به‌ دوران ‌پنجم‌ اختصاص‌ دارد، به ‌طوری‌ که‌ این‌ خصوصیت‌ و این‌ خاصیت‌ در دوران‌ پنجم‌ زندگی‌ علی‌(ع‌)، حالتی‌ رنج‌آور و جانکاه‌ به‌ زندگی‌ او داده‌ بود و این‌ ناراحتی‌ها را در خطبه‌های‌ فراوان‌ امام‌ ـ زیرا بیشتر این‌ خطبه‌ها متعلق‌ به‌ این‌ چند سال ‌هست‌ ـ می‌توان‌ احساس‌ کرد. با تمام‌ این‌ احوال‌ و با تمام‌ این‌ رنجها و مشقتها، مولای‌ متقیان‌ امیر مؤمنان‌ علی‌(ع‌) در همین ‌چند سال‌ آثاری‌ جاودان‌ از خودش‌ به‌ یادگار گذاشت‌ که‌ اکثر کتبی‌ که‌ درباره‌ علی‌ ـ صرف ‌نظر از کتابهایی‌ که‌ مربوط به ‌حدیث‌ غدیر و خلافت‌ علی‌ و آثاری‌ که‌ در شرح‌ حال‌ علی ‌نوشته‌ شده‌ ـ بیشتر روی‌ همین‌ چند سال‌ تکیه‌ دارد. برای‌ این‌که ‌یک‌ نمونه‌ کوتاه‌ از منطق‌ امیرالمؤمنین‌ در حکومت‌ و زمامداری‌ امت‌ را ملاحظه‌ بفرمایید، من‌ این‌ نامه‌ چند سطری‌ را از علی‌(ع‌) برایتان‌ می‌خوانم‌:
و من‌ کتاب‌ له‌ علیه‌السلام‌ الی‌ بعض‌ عماله‌. اما بعد فانک ‌ممن‌ استظهر به‌ علی‌ اقامه‌ الدین‌ و اقمع‌ به‌ نخوه‌ الاثیم‌، و اسد به‌ لهاه‌ الثغر المخوف‌. فاستعن‌ بالله‌ علی‌ ما اهمک‌، و اخلط الشده‌ بضغث‌ من‌ اللین‌. و ارفق‌ ما کان‌ الرفق‌ ارفق‌. و اعتزم ‌بالشده‌ حین‌ لاتغنی‌ عنک‌ الا الشده‌. و اخفض‌ للرعیه ‌جناحک‌، وابسط لهم‌ وجهک‌، و الن‌ لهم‌ جانبک‌. و آس‌ بینهم‌ فی‌ اللحظه‌ وانظره‌، والاشاره‌ و التحیه‌، حتی‌ لا یطمع‌ العظماء فی‌ حیفک‌، و لاییاس‌ الضعفاء من‌ عدلک‌. والسلام‌.
این‌ یک‌ فرمان‌ است‌ که‌ علی‌(ع‌) به‌ یکی‌ از فرماندارانش‌ می‌نویسد. می‌نویسد: «ای‌ فرماندار. آگاه‌ باش‌ تو کسی‌ هستی‌ که‌ من‌ می‌خواهم‌ برای‌ اجرای‌ قوانین‌ اسلام‌ از تو کمک‌ بگیرم‌. تو کسی ‌هستی‌ که‌ من‌ می‌خواهم‌ به‌ وسیله‌ تو بینی‌ گناهکاران ‌و تجاوزگران‌ را به‌ خاک‌ بمالم‌. تو کسی‌ هستی‌ که ‌من‌ می‌خواهم‌ به‌ کمک‌ تو مرزهای‌ حق‌ و مرزهای‌ سرزمین‌ اسلام‌ را نگهداری‌ کنم‌. بنابراین‌ از خدا در آن‌ وظیفه‌ مهمی‌ که‌ پیش‌ پای‌ توست‌ یا بر دوش‌ تو گذاشته‌ شده‌، کمک‌ بخواه‌. و بدان‌ که‌ در زمامداری‌ و اداره‌ امور امت‌، باید در جای‌ خود نرم‌ باشی‌ و در جای‌ خود سخت‌گیر. نه‌ با نرمش‌ فقطمی‌ توانی‌ مردم‌ را اداره‌ کنی‌ نه‌ با شدت‌ و غلظت‌ و سختی‌. فقط هر جا می‌بینی‌ نرمش‌ صحیح‌تر است‌ نرمش‌ داشته‌ باش‌ و هر جا می‌بینی‌ جز سختی‌ و شدت‌ و سخت‌گیری‌ چاره‌ای‌ نیست‌، قدرت‌ نشان‌بده‌; اما با این‌حال‌ آگاه‌ باش‌ بالهایت‌ را برای‌ رعیت ‌و برای‌ افراد امت‌ و توده‌ مردم‌ روی‌ زمین‌ گسترده‌ کن‌. باید تو در برابر توده‌ مردم‌ خفض‌ جناح‌ کنی‌.سیما و صورتت‌ را در برابر توده‌ مردم‌ گشاده‌ دار. باید با رویی‌ گشاده‌ با مردم‌ روبرو شوی‌. همیشه‌ با نرمش‌ و با آرامش‌ با مردم‌ رفتار کن‌ به ‌طوری‌که‌ آنها همیشه‌ رویشان‌ باز باشد و بتوانند پیش‌ تو بیایند. میان‌ همه‌ مردم‌ حتی‌ از نظر طرز نگاه‌ کردن‌ یکسان‌ عمل‌ کن‌. با مردم‌ که‌ روبه‌رو می‌شوی‌ به‌ همه‌ یکجور نگاه‌ کن‌; حتی‌ در طرز سلام‌ گفتن‌ و خوش‌ آمد گفتن‌، حتی‌ در طرز اشاره‌ کردن‌، تا بزرگان‌ و کسانی‌ که‌ مقام‌ اجتماعی‌ دارند در تو طمع‌ نبرند که‌ می‌شود به‌ اتکاء مقام‌ خاص‌ اجتماعیشان‌ تو را به ‌انحراف‌ از حق‌ بکشانند. و ناتوانان‌ از عدالت‌ تو ناامید نشوند. والسلام‌.»








تاریخ : چهارشنبه 88/6/18 | 12:12 عصر | نویسنده : نویسنده : عباس عبدالمحمدی | نظرات ()
صفحه اصلی |        
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.