شهادت انواع گوناگون دارد.
گاهی شهیدان خط دوست حتی یک خال هم بر نمی دارند.
گاه شهادت یعنی به شهادت نرسیدن.
گاه شهادت یک نوع زندگانی فجیع است.
من الان شهیدانی را می شناسم که صبح تا شب دنبال یک لیوان خنجر می دوند و هرگز به فیض نور نمی رسند.
من شهیدانی را می شناسم که شمشیرها از گردنهای افراخته آنان می گریزند.
شهیدانی را می شناسم که به دنبال یک گلوله احتمالی تمام کربلای پنج را زیر و رو کردند.
من شهیدانی را می شناسم که طناب دار از دیدار آنان می لرزد.
من شهیدانی را می شناسم که طناب دار از دیدار آنان می لرزد.
مردانی که مرگ برای آنان تا کمر خم می شود.
من شهیدانی را می شناسم که هشتاد سال در خون خود غلتیدند و هلال احمر شهادت، شربتی را به گلوی شوقشان نریخت.
من شهیدانی را می شناسم که روزی صد بار به شمشیرها تنه می زنند. بلکه جنگ مشیت، مغلوب شود و کسی قناری قلبشان را از قفسه سینه برباید.
مردانی بر این خاک می روند که مرگ حیفش می آید یکباره ماهی جان آنان را از حوض تن، بگیرد.
جانهایی در این تن ساکنند که مرگ دوست دارد آنان را توی تنگ بلوری بیندازد و به همه نشان بدهد.
نبض انسان در دست مرگست.
اولیای خدا برای نوبت مرگ خود پارتی بازی می کنند.
«موتوا قبل أن تموتوا» یعنی اینکه مرگ خود را با پارتی بازی ریاضت، جلو بیندازید.
شهادت یعنی مرگ پارتی بازی شده.
اگر به منشی مرگ چشمک نزنی، اگر برای کلفت حقیقت، پشت ابروی معرفت نازک نکنی، اگر نوبت قلبت را به دلهای سوخته تعارف نکنی، اگر به پرستاران سیاهپوش عشق لبخند نزنی، تاریخ مرگت را جلو نمی اندازند.
برگرفته از: شطحیات احمد عزیزی
شهادت، مجوز ورود مطالب اختصاصی به بهشتِ مجله پارسی نامه است .
همزمان با سالروز ولادت امام موسی کاظم (ع) ساختمان جدید مسجد کوی دانشگاه تهران با اقامه نماز مغرب و عشاء و سخنرانی حاج آقا قرائتی گشایش یافت. مدیرکل خوابگاه های دانشگاه تهران در افتتاحیه این مسجد و در جمع مدعوین و میهمانان این مراسم اذعان داشتند : این مسجد با زیربنای 4700 متر مربع و هزینه 4 میلیارد تومان ساخته شده است. آقای داریوش اسماعیلی افزود:این بنا با اسکلت فلزی و در دو طبقه ساخته شده و مساحت شبستان آن هزار متر و گنجایش آن 1400 نفر است. وی گفت: مسجد دارای زیرزمینی است که در آن تالار اجتماعات،آشپزخانه و سرویس های بهداشتی پیش بینی شده ضمن آنکه در حیاط مسجد فضاهایی برای واحدهای فرهنگی در نظر گرفته شده است. آقای اسماعیلی افزود:از آنجا که مسجد قدیمی ِ کوی کوچک و فرسوده بود،پیشنهاد ساخت مسجد جدید در سال 83 مطرح شد و نقشه اولیه آن را یکی از اعضای هیئت علمی معماری دانشگاه تهران تهیه کرد و سپس در سال 84 قرارداد اجرای طرح با پیمانکار بسته شد. وی اظهارداشت: پس از شروع اجرای طرح،مشکلاتی با پیمانکار پیش آمد که در نتیجه طرح ساخت مسجد متوقف شد تا اینکه در سال 89 ساخت مسجد به پیمانکار جدید سپرده و امروز افتتاح شد. مشاور رئیس دانشگاه تهران گفت:در نظر داریم این مسجد را به عنوان بزرگترین محیط فرهنگی ، دینی و دانشجویی در میان دانشکده ها و محله های اطراف تبدیل کنیم. این مراسم با اهداو لوح یاد بود توسط آقای دکتر رهبر ریاست دانشگاه تهران به عوامل اجرایی ساخت مسجد اهدا شد.
مسجد کوی دانشگاه تهران+مسجد کوی دانشگاه تهران+
مسجد کوی دانشگاه تهران+مسجد کوی دانشگاه تهران+
مسجد کوی دانشگاه تهران+مسجد کوی دانشگاه تهران+
مسجد کوی دانشگاه تهران+مسجد کوی دانشگاه تهران+
خواهرم !حجاب تو رنگین تر از نسترن های جهان است وخلسه ای که در غنچه های شرم تو شبنم می ریزد داروی آسمانی ترین رنج های زمینی است .
خواهرم حجاب تو از همه ی عریانی ها زیبا تر است .بدان که دستهای تو فاخته گان ولایت خورشیدند وهنگامی که ائینه داران عفاف تو از پس کوچه های عصمت می گذرند شفیره ی آشتی فریبا تر در باغچه ی رویا ها خواهد رویید .
خواهرم!رایحه ی گلخانه های نهانی ات را به باد های هرزه مبخش و عطر آسمانی دیدارت را به آیینه های هر جایی مفروش!مگذار سوداگران اندام کالای آسمانی نگاهت را در مغازه ی تماشا حراج کنند وتاجران هوس کنیزکان لبخند تو را به مزایده ی خواجه گان بگذارند !
خواهرم !حجاب تو رنگین تر از نسترن های جهان است وخلسه ای که در غنچه های شرم تو شبنم می ریزد داروی آسمانی ترین رنج های زمینی است .
برادرم !شب ها که در محله ی بیداری از خواب های اشفته حراست می کنی ودر بسیج نگاه تو مشت های همه ی خیابان ها بر پاست شب ها که گلدان ها خواب اند وصدای رویش زخم های شقایق خاموش است ?شب ها که اشباح کهن از هیبت تماشای تو به پستو های قدیمی می خزند و انعکاس گامهایت هراس در گله ی خفاش ها می افکند زخم های مرا بر دیوارهای زمان نصب کن و پیراهن خونینم را در رهگذر تاریخ بگذار .
مگذار سازمان مزاحمین عشق در چهار راه حوادث بلولد و فراریان اکثریت در خانه های تیمی تن گرد ایند .مگذار زاد و ولد حزب گراز نوین در شخم زاران دسترنج ما ادامه داشته باشد .
اکنون آفتاب ظهور به استوای رستاخیز رسیده است چیزی به قیامت پروانه ها و حشر پوپک ها باقی نیست .صدای ارابه های فرج از سنگفرش قنوت می اید .
شاید اکنون که با شما سکوت می گویم یاسای هزار متن الهی را فرشتگان کاتب تمام کرده اند شاید اکنون عصاره ی رسولان را در جام فرزانگان ریخته اند شاید فردا زلزله ای در کهنسالی اهرام بیفتد و مومیایی فرعون عطسه کند .........شاید...
شعر، دوغی است که از آن کره فلسفه به دست میآید. فیلسوفان مستعمره شاعراناند. فیلسوفان برای شکار مضامین نوین سعی میکنند خودشان را به روح شاعران نزدیک کنند. روح شاعر دریای فلسفه و بندر الهام است، کمی پایینتر از آبشار عظیم وحی، سرچشمة نورانی الهام قرار دارد شاعران پروانههای سرچشمه الهاماند.
شعور نبوت بالاتر از دامنههای شاعرانه هستی است. پرّههای شعور نبوت به نیروی وحی میگردد و آسیای تخیل شاعران با نسیم الهام تکان میخورد. پیامبران واسطه خداوند در بازار خلائقاند و شاعران وظیفه دارند شعور پیامبرانه را در مردم، زنده نگاه دارند. شاعران، پس از پیامبران قدم بر میدارند و پیش از فیلسوفان بر میخیزند. شاعران مثل عارفان سخن میگویند و عین عالمان رفتار میکنند.
اشراق، دریچه شاعرانه بین انسان و خداست. اشراق، پرندهایست که در آشیانة جهان شاعران تخمگذاری میکند و در قفسة سینة عارفان آواز میخواند، اشراق، صدای پر الهام، در آبهای مجاور است. اشراق، کبوتریست که از تصور آسمان در ذهن به وجود میآید و تصویریست که از محتوای نامه در جان ما پر میزند
الهام، کبوتری از آسمان ملکوت و شاهینی از قلّههای جبروت است. الهام، پیامبریست که از کوه تفکر فرود میآید و حالتی روحانی است که از مشاهدة روان آسمانی جهان، به انسان دست میدهد.
الهام، قلمرو شاعران زمین و محیط زیست ادبی جانداران جهان است. کبوتران مضمون، درختان پربار معنا، کوچه باغهای تودرتو احساس، خانههای نورانی اشراق، نهرهای پرآب آگاهی، بارانهای پی در پی عاطفه، سیلابهای بهاری اشک، طوفانهای پشت سر هم عشق، کویر بی آب و علف ناخودآگاه، دنیای رؤیائی بیداری، سرزمین شاعرانة خوابها، سحر روحبخش مکاشفه، صبای صهبا، شراب اشک، دانه انگور، باغ سیب، صبح دولت، شب پادشاهی، غروب غمگین، دشتهای خاطره، کوچههای تنهائی، خیابانهای وداع، بیشههای کودکی، چشمههای جوانی،پلههای فلسفی، جهان، باغ عشقهای فراموش شده، مغازههائی پر از اجناس ازلی، خانههائی با تراسهای تاریخی و درختان اسطورهای، هر روز صبح یک مصرع بر جسته میتواند ذوق صدها خیابان مضمون را در انسان برانگیزاند.
شعر، نیاز به آلت موسیقی ندارد و در قید بوم و رنگ نیست. شاعر، میتوان با قلم موی مژگان، نقاشی کند و با تار زلف یار، آواز بخواند. شاعر، میتواند حتی از حرفهای ساده و عامیانه نیز باز فلسفه بکشد و اصطلاحات عظیم عرفانی، خلق کند.
کلمات، موم زنبور شعر است، ذهن شاعر، معدن کلمات و دریای واژههاست. شاعر، جواهر فروشی معانی و گنجینه دار الفاظ است. مروارید زیبای اشک، در نیمة شب احساس شاعر، خلق میشود و الماس خیره کنندة غزل، در دستهای لطیف شاعران، تراش میخورد. شاعران بانک مرکزی احساسات جامعه و پشتوانههای اصلی زبان و فرهنگی مردم اند.
این شاعرانند که واژههای تازه را به استخدام اداره آگاهی انسان در میآورند و این هیئت گزینش شاهرانه واژههاست که چراغ جواهر فروشیها و اجاق چهار راهها را روشن میکنند.
اگر شاعران نبودند خوانندگان ناچار میشدند بی هدف چهچه بزنند نقاشان، دیوانه مناظر شاعرانه و فیلسوفان در بدر افکار شاعرانه هستند. اگر شاعران نبودند هیچکس گلدان یادبودی را لب ایوان خاطرهای نمیگذاشت. اگر تصنیفهای عاشقانه توسط شاعران سروده نمیشد ویلنها نمیتوانستند دست مستمعین را بگیرند و به سالن احساس هدایت کنند.
شعر، کاغذ دلسوختگان و نامه عاشقان است. شعر، نامة عاشقانة انسان به خداست. عاشقان از طریق شعر با یکدیگر ارتباط برقار میکند و عارفان بر موج شعر برای یکدیگر پیام میفرستند. بیشتر پیامهای بزرگ بشری، روی تلکس شعر آمده است. زیباترین نامههای عاشقانه نامههائی بودهاند که در پرتو شمع شاعران نوشته شدهاند.
شعر، صرف کلمات، به نحو عاشقانه است. شعر، فرهنگ لغات عاطفیست. شعر، آرشیو مضامین کهنه و فایل واژههای نوین است. شعر، آلونک بشر در سایة درخت طبیعت است. شعر، شکوفههای شعور شاخهها و جوانههای حضور در باغچههاست. شعر، شعله خرمن احساس و آتش بزم تخیل است.
طعم اولین عشق، لذا اولین دیدار، دفتر شعرهای گمشده و آلبوم رنگارنگ خاطرات، موسیقی محزون سکوت، بارانهای ابدی در ایوان، چراغهای نورانی در کوچه، برف سپید تخیل، رقص زیبای زنبقها در باران، اینها فشردهای از عملیات عاشقانة یک شعر خوب در یک فرصت کوتاه شاعرانه است.
شاعران، زورقهای تنهائی انسان در بیشههای اطراف تمدناند. شاعران در طبیعت ماورائی جهان به دنیا میآیند و در دانههای ابدی انسان بزرگ میشوند.
میشود شاعران را به جنگجویانی تشبیه کرد که با لشکر استعارات و با سپاه واژهها از قومیت مضامین و ملیت معانی، دفاع میکنند. این شاعران هستند که برای ملیتها شناسنامه صادر میکنند. پیامبران، مذاهب را به وجود میآورند و شاعران، ملتها را تشکیل میدهند. تمدن، بر شانه فیلسوفان و فیلسوفان، بر شانه شاعراناند.
شاعران در کوزة معانی الفاظ را آبدیده میکنند و زبان را در اوزان گوناگون به کار میاندازند. شعر تجربیات زبان است. شعر ضبط فرهنگها و پخش تمدنهاست. شعر، تریبون آزاد بشر در تالار آفرینش است. شعر بستهبندی زیبای تفکر و فرم مطلوب عرضه محتواست. میتوان دهها کتاب فلسفه را در یک بیت شعر، خلاصه کرد. میتوان پهنای تاریخ را در یک تصویر شاعرانه نمایش داد. میشود طبیعت را در قالب شعر ریخت، میتوان ثقالت فلسفه را با حلاوت شعر از بین برد.
شعر بهترین حالت ممکن انسان، پس از نیایش است. شعر عضلات روحانی را تقویت میکند و خون معنویت را به گردش در میآورد.
غزل، یک موجود از لیست، غزل را در ازل سرودهاند. بیت بیت غزلهای حافظ بر اساس خانه خانه ملکوت سروده شده است. این غزل است که پرتو بزم تجلی شاعر میشود. این عزل است که شاخه نبات وار بر در و دیوار وجود شاعر میپیچد. غزل، پیمانه ازلی و باده لم یزل است. غزل صورت نوعی عشق است که در مثل افلاطونی شعر تجلی میکند.
غزل، یک قالب نیست که روان عاشقانة سیال است. میشود غزل را در قالب بتی موزون ریخت یا آن را چونان بساط سبزهای بر نزهتگه قصیدهای گسترد. میتوان حتی با غزل به کوچه و بازار آمد و در خرابات مستان نیمه شب، آواز خواند.
وزنها، قابلیتهای مختلفِ یک زبان در پرس معانیاند. قهرمانان ادبی در اوزانِ گوناگون شعری، طبع آزمائی میکنند و دست به وزنههای مختلف عروضی میبرند وزن، تخیل شاعر را نیرومند و عاطفه شاعرانه را تقویت و میدان شعور شاعران را وسعت میبخشد. وزن، میزان اقتدار شاعر را در چوگانی معانی و بازی با الفاظ نشان میدهد. وزن، بنیة فلسفی، نیروی شاعران را چند برابر میکند و باعث میشود که شاعر با قدرت بیشتری از پس مضامین گردن کلفت برآید.
مثنوی، ریل مولاناها و قطار عطارها و قافلة فردوسیهاست. مثنوی، خانقاه شعر فارسی و نیستانِ سوخته آهنگ ایرانی است. ایرانیان از طریق مثنوی، مغولان را به زانو در آوردند. مثنوی زبان حال مفسران و حرف دل عارفان و قلندران است. وزن مثنوی یک وزن معنوی است. شما هر وقت در وزن مثنوی شنا میکنید به خوبی زمینة نیستانی جهان را میبینید.
مثنوی گفتن عین نی زدن، مهارت میخواهد. مثنوی باید طوری سروده شود که انگار مولانا در فراق شمس غزل میگوید یا حداقل کسانی از پشت پردههای موسیقی مشغول آتش زدن نیستان هاست. دست شاعر در مثنوی برای همه چیز باز است. شاعر میتواند هزاران بیت مثنوی را تغزلی بسراید. شاعر در مثنوی آزادست حتی نعره سیاسی بزند و ارد تاریخی و فلسفی هم بدهد، چیزی که در مثنوی مهم است حفظ لحن مولانائی کلام و وفاداری به اسلوب مقالات شمس تبریزی است.
همچنین این نکته را نیز باید متوجه بود که مثنوی باب دندان عارفان جگرسوخته و محبوب جان عشاق بر بادرفته است. تحریر مثنوی باید با لرزش شاعرانه همراه باشد حتی اگر قرار است یک بیانیة سیاسی هم در مثنوی صادر شود باید از خانقاه طبع خرابتیان و خاطر خطیر اهل مناجات مایه گذاشت.
قصیده یک میهمانی رسمی ادبی و یک مجلس شاهانه شعری است. از ابر قصیده، بهار میبارد. شاعران قصیده سراء جنگجویان قلعة سخن و امیران خطة تکلماند. کلام در دست شاعر قصیده سرا، شمشیر در دست امیران و طبل در چنگ شیپورچیان است. قصیده، شکارگاه شاعران و بزم شاعرانه شاهان است.
خواتینِ حرم قصیده مینشینند و خوانین ملک سخن گرد میآیند، آنگاه شراب استعارهای و کباب تشبیهی و چهچة مرغی و قهقة کبکی و به به امیری و خه خه وزیری به میان میآید، بارگاه قصیده سرایان کوشک با شکوه امیران و قصر مجلل پادشاهان است.
فصل بهار، موسم شکار قصیدههاست. باید فصل بهار در جستجوی قصیده به کوهِ معانی و صحرای سخن رفت و علم صید مضمون زد و خیمة باشکوه تشبیه آراست و بزم عاشقانة تغزل راه انداخت. و نالة ربابی شنید و غلغل شرابی در کاسة سر مینائی دید و قطرة شیری بر پستان نو عروسان شکوفه نوشید و نم نم بارانی در مدح بهار آغاز کرد و به محفل امیری ادب پرور و وزیری دانشمند شد. یا چون ناصرخسرو آن را یکسره خیابان حکمت و بازارچة اندرز و کوچة عبرت ساخت و از قصیده معجونی حکیمانه و ساغری طبیبانه فراهم آورد.
برگرفته از کتاب ترجمه زخم : احمد عزیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعتِ خویش !
که مـؤذّن، شبِ پیـش
دسته گل داده به آب
و در آغوش سحر رفته به خواب
کوک کن ساعتِ خویش !
شاطری نیست در این شهرِ بزرگ
که سحر برخیزد
شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین
دیر برمی خیزند
کوک کن ساعتِ خویش !
که سحرگاه کسی
بقچه در زیر بغل،
راهیِ حمّامی نیست
که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
رفتگر مُرده و این کوچه دگر
خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است
کوک کن ساعتِ خویش !
ماکیان ها همه مستِ خوابند
شهر هم . . .
خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند
کوک کن ساعتِ خویش !
که در این شهر، دگر مستی نیست
که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کوک کن ساعتِ خویش !
اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر
و در این شهر سحرخیزی نیست
و سحر نزدیک است
دستی که سیلی میزند
میداند که رد انگشتانش پاک میکند
همه دوست داشتن های دیگرش را !
و میداند که رد این سیلی میماند تا سالیان دور !
در تاریخ ماندگار شد
روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این ارادهها و مجاهدتهاست که یک روزى را از میان روزهاى دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا – دهم محرم – فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است که به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند که ناگهان با یک حرکت – که آن حرکت برخاسته از همان عواملى است که نوزدهم دىِ قم را تشکیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمنشناسى است، از وقتشناسى است، از حضور در عرصهى مجاهدانه است – روز نهم دى را هم متمایز میکنند.
مطمئن باشید که روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یک روز متمایزى شد. شاید به یک معنا بشود گفت که در شرائط کنونى – که شرائط غبارآلودگىِ فضاست – این حرکت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ کار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فکر میکند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مىبیند. این کارها کارهائى نیست که با ارادهى امثال ما انجام بگیرد؛ این کار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور که امام در یک موقعیت حساسى – که من بارها این را نقل کردهام – به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا...
در شرائط فتنه، کار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میکند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نکردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مکرر این معنا ذکر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نکردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز کنیم، باید نگاه کنیم، دقت کنیم، از همه ى امکاناتمان استفاده کنیم تا این حقیقت را که خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم.
مهم این است که انسان این مجاهدت را بکند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او کمک میکند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم کشور - که حقیقتاً این حرکت میلیونى فوقالعاده ى مردم حرکت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى که ما در طول انقلاب از این چیزها کم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد
یک نکته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بکنم: جوانان از اطراف و اکناف کشور، از آنچه که تهتّک بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مىبینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یک عدهاى حرمت عاشورا را هتک میکنند، حرمت امام حسین را هتک میکنند، حرمت عزاداران حسینى را هتک میکنند، دلهاشیان به درد مىآید، سینههاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بکنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند که هرگونه کار بى رویهاى، کمک به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میکنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میکنند، هر روز مى آورند، من نگاه میکنم - مى بینم همین طور جوانها گلهمند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میکنند که چرا فلانى صبر میکند؟ چرا فلانى ملاحظه میکند؟ من عرض میکنم؛ در شرائطى که دشمن با همهى وجود، با همهى امکاناتِ خود درصدد طراحى یک فتنه است و میخواهد یک بازى خطرناکى را شروع کند، باید مراقبت کرد او را در آن بازى کمک نکرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاههاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى که شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میکند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّکم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى». بله، یک عدهاى دشمنى میکنند، یک عدهاى خباثت به خرج میدهند، یک عده اى از خباثتکنندگان پشتیبانى میکنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون حزم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بىگناهانى که از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینکه یک حرکتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون.
مسئولین کشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مىبینند؛ مىبینند مردم در چه جهتى دارند حرکت میکنند. حجت بر همه تمام شده است. حرکت عظیم روز چهارشنبهى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام کرد. مسئولین قوهى مجریه، مسئولین قوهى مقننه، مسئولین قوهى قضائیه، دستگاههاى گوناگون، همه میدانند که مردم در صحنهاند و چه میخواهند. دستگاهها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینهى ادارهى کشور.
بیانات مقام معظم رهبری(دام عزه) در دیدار مردم قم در سالگرد قیام نوزدهم دى ماه 19/10/1388